... بعد از خواندن کتاب برای چند لحظه چشمهای خود را ببندید. قول میدهم آنچه در پس پرده نگاهتان رنگ میگیرد چنان در عین یکنواختی پررنگ و آزارنده است که تا مدتها رهاتان نمیکند. فرق هم نمیکند، چه زن باشید، چه مرد، از میزان صبر و حوصله یا به تعبیری از خنثی بودن یک زن در عرصه زنگی شخصیاش، کلافه میشوید. میتوانید کوهی از ظرفهای نشسته را به یاد آورید یا لباس کثیف پسربچهای تبدار. حتی باز میتوانید اتفاقا صحنه زنده و پویای مهمانی هاله را به یاد آورید. آنجا همرنگی از ملال به ذهنتان رخنه میکند. میپرسید چرا؟ جواب در عین سادگی، اندکی هم دشوار است. نویسنده رمان از میان ظرفهای شسته شده چیزی تقریبا عین زندگی من و شمای مخاطب را بازسازی کرده است. همین زندگیهای یکنواخت و شبیهسازی شده. از رنگ و بوی خیالانگیز، شخصیتها افسانهای، موقعیتهای اغراق شده، هیچ خبری نیست...