با داستانهای مجموعه ترس و لرز واقعا مو به تن آدم سیخ میشود. دختر و پسرهای معمولی ولی شجاع و کنجکاو با داستان تجربههای بسیار ترسناکی را از سر میگذرانند. مزرعه پدربزرگ و مادربزرگ جودی هیجان انگیزترین جای دنیا نیست، با این حال جودی خیلی دوست دارد تابستانها را آنجا بگذراند، آخر قصههای ترسناک پدربزرگ و پنکیکهای شکلاتی مادربزرگ بینظیر است. اما امسال تابستان، مزرعه واقعا عوض شده است. محصول ذرت کم شده، مادربزرگ و پدربزرگ خسته و بیحوصلهاند. مترسک قبلی رفته و دوازده مترسک با صورتهای زشت و شرور، جایش را گرفتهاند. یک شب جودی صحنه عجیبی میبیند، مترسکها میجنبند و روی پایههایشان پیچ و تاب میخورند. مترسکها زنده میشوند...