جری خیلی دوست داشت تا هر چه زودتر در قبرستان متروکی که کنار ساحل پیدا کرده بود دست به اکتشافات بزند. تا این که بچههای دیگر، داستانی برایش تعریف کردند. داستانی دربارهی روحی سه هزار ساله. روحی که هنگام ماه کامل از قبرستان میآید. روحی که در اعماق قبرستان زندگی میکند. جری فکر کرد که این یکی از همان قصههای احمقانه در مورد ارواح است.... آیا واقعا این طور بود؟ آیا جرات دارید، با مکانی پر از ارواح، مومیاییها، خونآشامها، و دیگر مخلوقات ترسناک روبرو شوید؟ شاید پس از یک بار ملاقات با آنها دیگر هرگز برنگردید.