ما خونهمون نزدیک استادیوم آزادی بود. روزایی که توی استادیوم بازی بود مصیبت ما شروع میشد. البته اگه قرمزا بازی داشتن چون رنگ ماشین ما آبی بود. کافی بود مجبور شیم از بغل یکی از اون مینیبوسایی که پر از سرخپوست و بوقای وایکینگی و پرچمهای فتح قاف بود رد بشیم تا بارونی از فحشهای آبدار و متلکهای سنگی بر سرما که سپاه ابرهه حساب میشدیم نازل بشه. تا بخوای ثابت کنی که خونت قرمزه، همشو ریخته بودن رو زمین. بدبختی همینجا بود.