جوان شبی دختر مرد فقیر را به خواب دید و عاشق او شد. هر روز صبح به گرگی تبدیل میشد و هنگام غروب پوست گرگ را از تن به دور کرده باری دیگر به صورت آدمی در میآمد. چون جوان دخترک را به خواب دید بار سفر بست و به جستجوی او پرداخت...