هی شما، شما که الان یک مجموعه داستان را در دستتان گرفتهاید و منتظر تا شخصی خلق شود و حتما باید عاشق دختر زیبایی بشود تا تو از معاشقه کردنش لذت ببری، حتما منتظر مانده ای تا در جایی از داستان، خطوط نازک تن دخترک را در دویدنی یا غلتزدنی دید بزنی و آن را ساعتها تجسم کنی، یا نه حتما باید تیری در هوا پرتاب شود و تو شکاکانه ردش را بگیری و در جایی در سینه مفلوک یا مبارزی بزرگ و یا نه فاحشهای که تنش را در مقابل مبلغی ناچیز به تو میفروشد، بنشیند...