رمان ایرانی

با من از زمان حرف نزن

با شتاب به سوی پنجره پریدم، فکر کردم دارد سر به سرم می‌گذارد، اما وقتی ماشین او را در کوچه دیدم نزدیک بود جیغ بکشم و خودم را از پنجره پرت کنم پایین. اتاق من چسبیده به اتاق مادرم بود و من نگران بودم که او بیدار شود و مچ مرا بگیرد.

البرز
9789644426209
۱۳۸۸
۳۷۸ صفحه
۸۱۳ مشاهده
۰ نقل قول
صفحه نویسنده صدیقه احمدی
۴ رمان صدیقه احمدی در ساال 1341 در شهر سیرجان چشم به جهان گشود. هنوز دوره دبیرستان را تمام نکرده بود که ازدواج کرد اما با وجود مسؤلیت های مادری و خانه داری تحصیلات خود را در رشته ی روانشناسی بالینی ادامه داد.
دیگر رمان‌های صدیقه احمدی
بوی خوش نسترن
بوی خوش نسترن
آهنگ دیدار
آهنگ دیدار درخشنده، دوستم، با برادر چشم مغولی‌اش به نیل‌آباد می‌آیند که خبر قبولی مرا در دانشگاه تهران بدهد. اگر خبر مرگ مرا می‌آورد چقدر خوشحالم می‌کرد. چطور می‌توانم آنجا را ترک کنم؟ هنوز امید برگشتن پلنگ مرا در آن باغ سوت و کور نگه داشته است. دلهره اینکه او برگردد و من آنجا نباشم و مرا نبیند و دلهره این که ...
من 1 زنم
من 1 زنم
مشاهده تمام رمان های صدیقه احمدی
مجموعه‌ها