رمان ایرانی

خیلی خوشبختم خانم صادقی

توطئه سکوت همه جا را فرا گرفته بود و هیچ‌کس حاضر نبود به روی مبارک خودش بیاورد، برای من خاک بر سر اتفاقی افتاده بود. لازم بود از چند و چون آن سر در بیاورم. تند و تند شروع به جویدن ناخون‌هایم کردم و از زبانم در رفت: ‹‹ معذرت می‌خوام خانم صادقی، شما می‌دونین بلوغ یعنی چه؟›› خانم صادقی محکمتر پا زد: ‹‹ اینکه معذرت نمی‌خواد!››

9789648564655
۱۳۸۵
۱۶۰ صفحه
۴۴۹ مشاهده
۰ نقل قول