مجموعه داستان خارجی

آمده بودی برای خداحافظی

شبانه طاهر را آوردند قبرستان و تلی از خاک را نشانش دادند. گفتند :‹‹ دخترت اینجاست.›› طاهر کنار پشته خاک زانو زد. پشت درخت‌های کنار غسالخانه. انگار حیوان زخم‌خورده‌ای ناله می‌کرد و صدایش در باد گم می‌شد. طاهر دست کشید روی خاک. آن که کوتاهتر بود، گفت:...

ثالث
9789643806606
۱۳۸۸
۸۰ صفحه
۲۷۹ مشاهده
۰ نقل قول