همش تو فکر پیچک باغچه خونمون بودم که همه چی توش میریخت که سر و کلهات باز پیداش شد و باز انگاری فقط اومده بودی که جلوی منو سد کنی و نزاری ببینم چه جوری برگا از لای اونهمه سیم ول میشن مییان پایین و باز .......