لادن یک پایش را چند بار کف ماشین کوبید. گلویش را صاف کرد. گفت: فکر کردم گفتی قضیه مرگ و زندگیه. چرا با ناهید نیومدی؟ سارینا از شیشه جلوی ماشین به آسمان نگاه کرد. سر تکان داد. گفت: خودت که میشناسیش. اون به تک تک دوست پسرای من حسودی میکنه. یه کم حس همکاری داشته باش دیگه.