اون موقع که شبنم تکرار میکرد بنویس. بنویس، باور کن سبک میشی، خندهام گرفته بود، چی رو مینوشتم حماقتم رو، لجبازی بچهگانهمو، اگه یک روزی کسی پی به نوشتههام میبرد و میخوند در مورد من چی فکر میکرد. فکر نمیکرد با چه ندونم کاری خوشبختی رو از خودم دور کردم؟ به هر حال پیشنهاد شبنم رو عملی کردم اون روز موقع برگشت از شهرکتاب محلمون یه کلاسور با دو بسته ورق مخصوصش خریدم...