رمان ایرانی

شهری میان تاریکی

قدم‌هایشان را سنگین تا دم دادگاه برداشتند. هر دو ساکت بودند. به آینده نامعلوم خود فکر می‌کردند. به چیزهایی که به دست می‌آورند و به چیزهایی که از دست می‌دادند. خود را به جلو می‌راندند. همه چیز خیلی سریع پیش رفت چند برگه را امضا کردند؛ چند سوال و جواب ساده. کار که تمام شد، تنها شناسنامه‌هایشان بود که هنوز اسم‌های اضافی را حمل می‌کرد.

آموت
9786005941616
۱۳۹۱
۲۴۰ صفحه
۳۷۸ مشاهده
۰ نقل قول