جوانی نقاش در پی سخنان دوستی به برلین آمده است اما با شهر، فرهنگ و جماعتی مواجه میشود که نمیتواند با آنها کنار بیاید. شهر بحرانزده در فقر دست و پا میزند و به واسطه شرایط سخت که عاقبتی جز جنگ بر آن متصور نیست، چندان پذیرای مهمانان و مسافران نیست. نویسنده، شخصیت اصلی داستان، چارلز آپتون، را به دو سفر، یکی بیرونی و دیگری درونی، روانه میکند تا شناختی نسبی از خویش و جهان اطراف به دست آورد. در این راه، برای آن که وضعیت روحی و روانی او را بهتر نشان دهد از نماد برج کج به نحوی زیبا بهره میجوید.