«درختی در بروکلین میروید» به زندگی و عشق دختری کوچکاندام و لاغر به نام فرانسی نولان میپردازد که در محلهای فقیرنشین زندگی میکند. او با همه فقر خانوادگی، زندگی را خیلی خوب میبیند و از این رو، دست از تلاش برای موفق شدن و رسیدن به رویایش بر نمیدراد، رویای درس خواندن و نوشتن... «نیاکان من خواندن و نوشتن بلد نبودند. پدران آنها نیز سواد خواندن و نوشتن نداشتند. پدر و مادرم هم به مدرسه نرفتند. با این حال، من، فرانسی نولان، به کالج میروم! میشنوی، فرانسی؟ تو به کالج میروی؟ آه خدای بزرگ!»