زن عشق میکارد و کینه درو میکند، او میزاید و تو برایش نام انتخاب میکنی، او درد میکشد و تو نگران از اینکه بچه دختر باشد، او بیخوابی میکشد و تو خواب خوریان بهشتی میبینی...
او مادر میشود و همه جا میپرسند نام پدر؟!
عروس آینهها
بخاطر تو حاضره هر چیزی رو فدا بکنه
من فقط میخوام بدونم تو چی؟
تو چقدر حاضری بخاطرش فداکاری بکنی؟
سعی کردم تا صدام لرزش نداشته باشه
تنها چیزی که واقعا متعلق به خودم بود
و میتونستم ازش مایه بگذارم قلبم بود...!
نفسم رو جمع کردم و گفتم:
منم دوستش دارم
همه فکر میکردند من بدجوری سنگ روی یخ شدم
همه به نوعی سعی میکردند منو دلداری بدهند
من قربانی ...
همدل
من برای زنده ماندن به عشق تو محتاجم، در یک هوای کاملا سرد و برفی و زمستان چترم را باز میکنم بیآنکه از سرما واهمهای داشته باشم حرکت میکنیم، مسیر نامعلوم، همدلی تا دلت بخواد همخونگی نه، احساس عشق بر غرور و تعصب بیجای من حاکم میشود، دلم شیفته تو و من مجنون توام. این ظلمت و سکوت جایش را ...