به زودی همه حیوانات جمع میشوند.
آنها تصمیم میگیرند که دست به دست هم بدهند خانهای بزرگ بسازند و همه در آن زندگی کنند.
موش کور شروع به کندن زمین میکند.
و خرس، هن و هن کنان سنگهای بزرگ را میآورد.
از متن کتاب
برگها و کرمها و پرندهها
یک روز کرمهایی به طرف درخت آمدند تا کمی از برگها را بخورند. برگهای پایینی به کرمها گفتند: برگ های بالایی را بخورید. و برگهای بالایی گفتند: برگهای پایینی خوشمزهترند. کرمها هم برگهای بالایی و هم برگهای پایینی را جویدند. و هیچ برگی بر روی درخت باقی نماند. سال بعد وقتی بهار رسید و پرندهها به طرف درخت پرواز کردند...