ساقههای گندم رسیده چون طلا میدرخشد پروانه دستانش مرا حلقه کرد و انبوهی از پرزهای طلایی مرا به صورتش چسباند. یک لحظه دستش را نگاه کرد... کاش میشد انگشتان من هم قد میکشید تا بتوانم الفبای نو بنویسم برای دوست داشتن و عشق... گر چه هر چه بگویم باز هم شیپور رسوایی خودم خواهد بود.