رمان ایرانی

گندم‌زار طلا

ساقه‌های گندم رسیده چون طلا می‌درخشد پروانه دستانش مرا حلقه کرد و انبوهی از پرزهای طلایی مرا به صورتش چسباند. یک لحظه دستش را نگاه کرد... کاش می‌شد انگشتان من هم قد می‌کشید تا بتوانم الفبای نو بنویسم برای دوست داشتن و عشق... گر چه هر چه بگویم باز هم شیپور رسوایی خودم خواهد بود.

پرسمان
9786006169125
۱۳۹۱
۲۷۲ صفحه
۳۹۴ مشاهده
۰ نقل قول