رمان خارجی

عاشق مترسک

(Rapture in my rags a novel)

مترسک آرام بود. با لحنی رسمی گفت: ‹‹او که به شما گفت من که هستم.››پدرم نگاهش را روی من چرخاند.‹‹من اصلا خوشم نمی‌آید که ولگردها پا به این‌جا بگذارند. او را از کجا آورده‌ای؟›› ‹‹طبعا از مزرعه. هفته‌هاست که او آن‌جا سرپا ایستاده بوده. آه، پدرجان، چه عالی! نه؟ او زنده شده. من که تا به حال چنین چیزی ندیده بودم. تو دیده بودی؟›› پدرم جواب داد: ‹‹نه››...

ققنوس
9789643119737
۱۳۹۱
۲۴۸ صفحه
۷۷۹ مشاهده
۰ نقل قول