«نمیخواهم ناراحتت کنم ولی باید منطقی باشی. من که باهات دشمنی ندارم. قبول داری...؟ حالا جوابمو بده.» پسر چیزی نگفت. سرش پایین بود. «پس ممکنه با کس دیگهای بوده باشه، درسته؟» «نمیدونم.» «اونو فراموش کن. این راحتترین کاره. میتونی بری یکی دیگه رو برای خودت دست و پا کنی. احتمالا سانازم همین کارو بکنه.»