رمان ایرانی

آلبوم خانوادگی

پدرم در آمد تا راضی‌اش کردم سه تا عکس برایم بیاورد.او از من عکس نخواست.اما من دوربینی کرایه کردم و با محمدرفتیم پارک،چند تا عکس گرفتیم،از جمله همین عکس.روز بعد بردم دادم دستش،گفتم اگر یزد دلش برایم تنگ شد،عکسم را ببیند.گاو نبودم.می فهمیدم کسی که سیزده روز عید حتی از سر رفع تکلیف یک تماس تلفنی دو دقیقه‌ای هم با من نمی‌گیرد،دلش برایم تنگ نمی‌شود .می‌فهمیدم ،آما عاشق بودم .عاشق خنده‌هایش می‌فهمی؟

زاوش
9786009093960
۱۳۹۱
۹۲ صفحه
۶۶۰ مشاهده
۰ نقل قول
مجتبی پورمحسن
صفحه نویسنده مجتبی پورمحسن
۲ رمان (Mojtaba Pourmohsen)
دیگر رمان‌های مجتبی پورمحسن
بهار 63
بهار 63 من خیانت می‌کنم. به خودم خیانت می‌کنم. به چیزهایی که فکر می‌کنم. خیلی‌ها فکر می‌کنند آدم اول خیلی با خودش کلنجار می‌رود، خیلی آره نه می‌گوید تا بالاخره تصمیمش را می‌گیرد. اما همه آدم‌ها خیانت می‌کنند بعد برایش دلیل پیدا می‌کنند. من هم وقتی به تهمینه خیانت کردم دنبال این توجیهات بودم. ساعت‌ها می‌نشستم رو به دیوار یا از پنجره ...
مشاهده تمام رمان های مجتبی پورمحسن
مجموعه‌ها