رمان ایرانی

سلطان شکلات

سلطان شکلات و خرابه‌نشینی؟ اول باور نکردم، یعنی در نگاه اول نشناختم که باور کنم. گدای پیری با دریافت دو اسکناس هزار تومانی، مرا یکراست به اینجا آورده بود. خرابه‌ای بی‌سقف از خانه‌ای متروکه، کنار مسجد گله‌داری بندعباس. جایی که از آن به خوبی می‌توان صدای امواج دریا و سوت کشتی‌هایی را که به بندرگاه نزدیک می‌شوند شنید.

قاب
9789647798150
۱۳۹۱
۲۵۶ صفحه
۲۹۳ مشاهده
۰ نقل قول