رمان ایرانی

ثانیه‌ها

ثانیه‌ها خیلی بی‌حیاتر از آنی هستند که بخواهند تولد لحظه‌ای‌شان را فریاد بکشند. خدا بیامرزد پدر و مادر کسی را که یک جوری پای عقربه‌ی ثانیه شمار را به ساعت‌ها باز کرد. هر که بود آن‌قدر مرد بود که هم خودش گذشت ثانیه‌ها را باور کرد و هم تمام جانش را کند تا به باقی همنوعانش بفهماند عمر همه‌ی جانوران، عمر با معنا یا شاید هم بی‌معنای آن همه آدم، و عمر کره‌ای که رویش قدم بر می‌دارند، از جمع شدن همین واحدهای کوچک به ظاهر بی‌آزار به وجود آمده. حالا که راهی نبود تا این مخترع شریف جلو گذشت قطره قطره‌ی آن‌ها را بگیرد، فقط می‌توانست با یک مشت پیچ و مهره‌ی ظریف، صدای تیک و تاکی ضعیف را مثل زنجیر به پای آن لحظه‌های مجرد ببندد تا حداقل انسان صدای نابودی و برگشت‌ناپذیری « همین حالا» را بشنود.

زاوش
9786009093984
۱۳۹۱
۲۹۶ صفحه
۳۱۵ مشاهده
۰ نقل قول