دو چیز ذهنش را مشغول کرده بود. یکی منظره چوبه دار مونت فاکون در آن شب طوفانی و درخشان و دیگری سیمای مرد مرده با آن سر طاس و حلقهای از موهای مجعد قرمزرنگ. هر دوی این افکار قلبش را به تپش درمیآورد و باعث میشد تا گامهایش را بسیار تندتر بردارد، گویی میتواند از این افکار پریشان فرار کند.