شاعر نبودهای که بدانی چه میکشم
از این دهان بی در و دربان گالوار
قسمت کنید پیرهن خونی مرا
بین برادران غیورم حلال وار
آتش بگیر و مثل رفیقان خود بسوز
خواهی که روسیاه نمانی زغالوار.
لبخندهای مستند
در خیابان میخورم به پست یک گدای سمج. در حالی که صدایش حسابی گرفته و سوزناک است، ملتمسانه شروع میکند به تعریف بیوگرافی: تو رو خدا کمکم کن. باور کن بابام یه هفتهس مرده.