ایستاد، داشت نفس نفس میزد. در فکر رفت سالها بود که وظایف مادرش را او به دوش میکشید. مادرش دبیر بود و در دو شیفت صبح و ظهر در مدرسه مشغول بود. زمانی که مهسا به دنیا آمد او 14 ساله بود. خوب به یاد داشت که مادرش پس از مرخصیای که به خاطر زایمان داشت دوباره به محل کارش برگشت و مهسا را به شیرخوارگاه سپرد.