رمان ایرانی

راز خانه 6 گوش

دختر که پشته ای گل در بغل داشت،به سلطان که قایق را آرام آرام به سوی کلبه می‌راند،خیره شد برای دل بستن نیاز به دانستن نیست باید اعتماد کرد ایلیا شگفت‌زده از دختر پرسید به چه؟ دختر بی‌آنکه نگاه از سلطان برگیرد گفت،به عشق...

مس
9789647380065
۱۳۹۱
۱۸۴ صفحه
۲۷۴ مشاهده
۰ نقل قول