مجموعه داستان داخلی

زندگی به شرط 1 دروغ ساده

کسی داشت در پارکینگ را باز می‌کرد. هوا تاریک شده بود. سردش بود. چیزی توی تنش می‌چرخید و همه چیز دور سرش. ماشین خاموش شد، در باز شد. هشت تا پله بودند که همشه بالا و پایین می‌رفتند. هشت تا. نه هفت تا، چه از پایین چه از بالا، از هر طرف که می‌شمردی هشت تا بودند، شاید هم هفت تا! صدای پای یک نفر در را باز کرد. دو تا پا مال یک نفر.

9786006687353
۱۳۹۲
۸۰ صفحه
۲۲۴ مشاهده
۰ نقل قول