چرا حرف از طلاق میزنی؟ آراسته از جا برخاست و آرام گفت: بازی تموم شد، نمیخوام خودمو بهت تحمیل کنم و به این زندگی مسخره ادامه بدم. فرامرز شانههای او را گرفت و گفت: کسی که باید این حرف رو بزنه من هستم نه تو، آراسته پوزخندی زد و گفت: نمیخوام بخاطر قولی که به بابام دادی پایبند من بشی...