رمان ایرانی

نبض لحظه‌ها

چرا حرف از طلاق می‌زنی؟ آراسته از جا برخاست و آرام گفت: بازی تموم شد، نمی‌خوام خودمو بهت تحمیل کنم و به این زندگی مسخره ادامه بدم. فرامرز شانه‌های او را گرفت و گفت: کسی که باید این حرف رو بزنه من هستم نه تو،‌ آراسته پوزخندی زد و گفت: نمی‌خوام بخاطر قولی که به بابام دادی پایبند من بشی...

علی
9789641931447
۱۳۹۲
۵۷۶ صفحه
۲۴۵ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های لیلا یارخدا
حس نوازش
حس نوازش من تمام نوحه‌های شما رو در نوارهای صوتی و تصویری دارم این عکس هم از جلد یکی از سی‌دی‌ها جدا کردم و این‌جا چسبوندم. دل کسری به ناگاه فرو ریخت می‌توانست عشق او را به خوبی حس کند. شهاب که از توجه دختر به کسری دلخور بود رو به کسری گفت: -حاجی امضاء کن که خیلی خسته‌ام، همه که ...
مشاهده تمام رمان های لیلا یارخدا
مجموعه‌ها