چشمانم به او که داشت به سرعت میدوید و از من دور میشد ،خیره مانده بود .دستم را از روی پهلویم برداشتم و با دیدن خونی که از زخم بیرون میزد وحشت تمام وجودم را گرفته بود.ضعف شدیدی در خود حس کردم سرم به شدت گیج میرفت و ... نقش زمین شدم.