لازم نیست زنده باشی تا بیدار شوی... چویی ساندرز، یک نمونه آزمایشگاهی زنده است، نه تنها میتواند اشباح را ببیند، بلکه تشکیلاتی بدخواه به نام گروه ادیسون، از نظر ژنتیکی، تغییراتی در او ایجاد کردهاند. او غیبگوی نوجوانی است که قدرتهایش غیرقابل کنترل هستند، مفهومش این است که او بی آنکه بخواهد، میتواند مردهها را بیدار کند. حالا چویی با سه تا از دوستان مافوق طبیعیاش جادوگری خوشسیما، گرگینهای غرغرو و ساحری بداخلاق برای نجات جان خود، در حال فرار است و پیش از آنکه آنها اسیر گروه ادیسون شوند، باید کسی را پیدا کنند که میتواند کمکشان کند. وگرنه خواهند مرد...