مجموعه داستان داخلی

به روایت بادهای دیرسال

اولین کسی که صدای اعتراض ناامیدانه‌اش به هوا برخاست خود آقای کاف بود. او نمی‌توانست باور کند که نمی‌تواند به قرار ملاقات مهمش در آن شهر بزرگ برسد. عینکش را مرتب از چشم برمی‌داشت و دوباره به چشم می‌گذاشت و در حالی که گونه‌ها و گوش‌هایش از شدت عصبانیت قرمز شده بود فریاد می‌کشید که: ـ چیزی که بیشتر کفریم می‌کنه اینه که شما احمق‌ها ایستادید و بر و بر من و نگاه می‌کنید. انگار نمی‌فهمید چه اتفاقی افتاده؟!...

9786006687155
۱۳۹۲
۱۴۴ صفحه
۲۴۹ مشاهده
۰ نقل قول