صبح یک روز تعطیل بود و خیابان خلوتی یک جدول کلمات حل نشده را داشت. وقتی ماشین از روی پل سیمانی گذشت، برای لحظهای صورت راننده را دید. هفت سال پیش دیدن این صورت، شادش میکرد...