همسر میا پس از 30 سال زندگی مشترک به خاصر زن دیگری او را رها میکند. تصمیمی یکطرفه که سنگینی آن میا را راهی تیمارستان میکند. میا پس از ترخیص به شهر دوران کودکیاش باز میگردد و به تدریج درگیر زندگی مادرش و پنج قو، همسایه جوان و 2 فرزندش و دختران نوجوانی که در کارگاه شعر او شرکت کردهاند میشود و این درگیری به او کمک میکند دوباره روی پاهایش بایستد و به زندگی عادی برگردد.