زلزلهای بزرگ سواحل کارائیب را لرزاند. بیشتر باراندازها زیر آب رفتند و موجی عظیم تمام شهر را پر کرد. اما هیچکس نمیدانست که زمینلرزه اثر دیگری هم از خود به جا گذاشته است: انرژی سحرآمیزی آزاد شده بود که باعث به دنیا آمدن بچههایی با قدرتی خاص شده بود که به آنها کواپه میگفتند. 14 سال بعد، جولی گمان میکرد که جز خودش موجنورد دیگری وجود ندارد، تا اینکه با مونک آشنا شد؛ مونک در ضمن میتوانست با صدفها، جادویی قدیمی را ترتیب دهد. با این حال سرنوشتی تیره و تار در انتظار هر دوی آنهاست: در دل آقیانوس اطلس، گرداب چرخنده پیچ و تاب خوران قایقهای شکسته را به ساحل میراند و دنبال موجنوردان میگردد. گرچه فقط جولی و مونک توان از بین بردن آن را دارند. راه طولانی و پر خطری را در پیش دارند که محکی جدی برای دوستی آنهاست.