خر پول. چه کلمه زیبایی. چه حس خوش آیندی. حتما خانم ملک افضلی هم در یکی از آن خانههای سر به هوا نکشیده و پر دار و درخت زندگی میکند. شاید خوشگل باشد. خوش هیکل. خوش لباس که حتما هست. کاش مامان من بود. یکی دیگر به لیست مامانهای درخواستیام اضافه شد. ته لیست خانم ترابی بود. گمانم اگر چاقوچله نبود میرسید به ردههای بالا. آن وقتها، چندین و چندبار آرزو کرده بودم خاله آذر مامانم باشد. با خاله آذر میشد هر حرفی زد. نمره درسها را نگفت. ده ساعت وراجی با تلفن عین خیالش نبود. نه اخم و تخمی نه باز خواستی. مدتی هم به یکی از همسایهها پیله کردم. تازه اسبابکشی کرده بودیم و دیوار به ویارشان شده بودیم. فاطی خانم زن قشنگی بود و هر روز یکجور مانتو میپوشید و موهاش مدام رنگبهرنگ میشد. از شرابی به بلوند، از بلوند به مشکی، یک روز مش، یک روزهای لایت، دفعه بعدی لولایت. این اصطلاحات را آن روزها بلد نبودو...