رمان خارجی

مسخ و نقد مسخ

حوادث داستان مسخ مانند سایر آثار "کافکا "در محیط کاسب‌ها و فروشندگان کم سرمایه‌ای می‌گذرد که یگانه اشتغال ذهنی‌شان وضع درآمد و کسب و کار روزانه است" .گرگور سامسا"، فروشنده سیار تجارت خانه و تنها کسی است که پس از ورشکستگی پدر، کفالت خانواده را بر عهده دارد، خاصه از این که می‌تواند وسایل نواختن ویولون را برای خواهرش که عاشق موسیقی است، فراهم کند، بسیار راضی به نظر می‌رسد .گرگور در پایان شبی وحشتناک و آمیخته با رویایی آشفته، ناگهان به حشره‌ای عجیب و نفرت‌انگیز بدل می‌شود ;اما روح حساس و پر عطوفتش به حال خود باقی می‌ماند و حال نفرت باری را که پیرامون خود به وجود آورده، درک می‌کند ;از این رو به تدریج برای فرار از نگاه‌های خانواده به زیر تختخواب می‌خزد، از روشنایی می‌گریزد، و از کثافت تغذیه می‌کند، تا شبی که بر اثر شنیدن صدای ویولون از پناهگاه بیرون می‌آید و در نوری که از لای در به اتاق می‌تابد، جمع خانواده را می‌بیند که از دیدن او به نفرت دچار می‌شوند و پدر از سر خشم سیبی به جانب او پرتاب می‌کند که کاسه پشتش را می‌شکند .گرگوری با دردی طاقت فرسا به جایگاه خود باز می‌گردد و به تدریج بر اثر چرکین شدن زخم و شکستگی کاسه پشت رو به مرگ می‌رود، تا روزی که خدمتکار پیر لاشه او را با زباله‌ها بیرون می‌افکند .کافکا به این طریق نشان می‌دهد که پایه روابط خانوادگی تا چه حد بر دروغ و خودخواهی گذارده شده است .این داستان تاثرانگیز و وحشتناک مایه‌ای از تنهایی و ناامیدی دارد .

صادق هدایت
فردا
9789648757071
۱۳۸۹
۲۰۲ صفحه
۴۵۷ مشاهده
۰ نقل قول