رمان ایرانی

سایه‌های روی دیوار

راستی روزی چند بار به تو فکر می‌کنم نمی‌دانم انگار آنچه در مغزم مانده‌ است چشم‌های درشت و قهوه‌ای رنگ توست... تنها چشم‌هاتو می‌بینم که وقتی از مدرسه برمی‌گشتی و تو آفتاب می‌نشستی. به رنگ عسل درمی‌آمدند. تنها رنگ چشمهایت یادم مانده و نجابتت نه داد می‌زدی نه بهانه می‌گرفتی مثل شهاب آمدی و رفتی چرا چرا باید این طور می‌شد..

چشمه
9789643620219
۱۳۸۰
۷۶ صفحه
۴۴۱ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های مرتضی حقیقت
ایواره
ایواره دروغ واقعی آن است که آدم خودش را نشناسد، خودش به خودش دروغ بگوید.دروغی که ریشه در بسیاری ناتوانی‌های جسمی، روحی، کودکی و... دارد. یکی از این دروغ‌ها بالیدن در خانواده پر اولادی است که پدر، عینهو آقا جون، علی رغم آن‌همه شعار‌ها و حرف‌های گنده گنده عدالت را میان بچه‌های خانواده رعایت نمی‌کند . این قصه ریشه در شرق ...
غم آخر
غم آخر
صبح به خیر گونگادین
صبح به خیر گونگادین زندگی با 1 صبح به خیر شروع می‌شود، بعد از آن چند تا رویا، گاه شیرین گاه تلخ و تازه این رویاهای کوتاه گاه تلخ و گاه شیرین تمام نشده‌اند که تو باید شب به خیر بگویی...
مشاهده تمام رمان های مرتضی حقیقت
مجموعه‌ها