رمان ایرانی

دیلمزاد

رفتی. حسابی بهم ریختم. روحم پاره پاره شد. کسی توی دلم خندید. نگاه کردم دیدم همه درخت‌های پای تپه می‌خندند. همه دیدند تو چه کردی کوه‌ها درخت‌ها آدم‌ها همه. پس از این هیچ‌چیزی نمی‌تواند اتفاق بیفتد. بعد از تو دنیا ساکت و خاکستری است. دلم آویزان مانده می‌داند دیگر زنده نخواهد ماند که تو را ببیند. و او دیگر نمی‌آید نمی‌آید دیگر نمی‌آید.

9786009304349
۱۳۹۱
۲۴۸ صفحه
۱۹۳ مشاهده
۰ نقل قول