این کتاب، نامه به خواهری است که نویسنده هرگز او را ندیده است. روایت سالهایی است که نویسنده به عنوان تکفرزند بزرگ شده، اما در حقیقت، سایه فرزند دیگری بر زندگی سه نفر آنها سایه افکنده بوده است. نویسنده در این نامه از احساسی میگوید که خودش هم جنس آن را نمیشناسد؛ شرم، گناه، هراس یا حسادت. حس تقسیم محبت پدر و مادر با خواهری نادیدنی، حسن گرفتن جای دیگری. همه اینها از همان یکشنبه تابستانی که نویسنده به وجود خواهر دیگری آگاهی یافت، با او همراه بوده.