یک چیز احمقانه به تو بگویم. گاهی فکر میکنم بچه فهمیده بود که موقع غسل دادنش چهقدر سرد رفتار کردهام، چهقدر افکارم به دور از دعا کردن برای او بود. این افکار جادوییاند. اینها خرافاتند. شرمندهام که چنین چیزهایی گفتهام، اما میخواهم صادق باشم؛ در مقابل او، مردی که همنام من است، احساس عذاب وجدان دارم. هرگز نتوانستهام با او گرم بگیرم.