مجموعه داستان داخلی

مرا هم با کبوترها پر بده

فرنوش می‌آید می‌نشیند روی فرش دستباف لاکی و پاهایم را می‌گیرد توی بغلش. هق هق می‌کند. انگشتم را فرو می‌کنم لای شلال موهایش. بوی عطر هندی می‌دهد. بوی کافور و عود و گل سرخ و چوب درخت انجیر معابد با هم قاتی شده. صدای سوزناک و دور پیرمرد می‌آید که دارد آواز غم‌انگیزی را زمزمه می‌کند. انگار شروه فایز است.

بوتیمار
9786006938196
۱۳۹۲
۹۲ صفحه
۴۲۲ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های ماهرخ غلام‌حسین‌پور
زنی که دهانش گم شد
زنی که دهانش گم شد نم اشکی ریخت روی بالش اطلس گلدوزی‌شده‌ای که از بازار کارناتاکا خریده بودند و به طنازی قویی که می‌گفتند می‌رفته تا بمیرد، نرم و آرام خوابش برد. فردای آن روز که رخت و لباسش را می‌چپانده توی چمدان. متین بی‌هوا سر رسیده و پرسیده کجا؟ شرمیلا گفته بمبئی. اصلا بمبئی چطور یکباره به ذهنش رسیده؟ چرا نگفته مثلا احمدآباد یا ...
مشاهده تمام رمان های ماهرخ غلام‌حسین‌پور
مجموعه‌ها