چه میشود اگر عشق درست جلوی چشمانت باشد و نتوانی آن را ببینی؟الیزابت تمام وقتش را وقف کار. سرپرستی از خواهرزاده شش سالهاش، لوک کرده است. در زندگی او، همه چیز جایی مشخص دارد. نظم و ترتیب زندگی او را چنان تحت کنترل درآورده که اجازه نمیدهد او در خاطرات تلخ گذشتهاش غوطهور شود.تا اینکه یک روز ایوان پا به زندگی الیزابت و لوک میگذارد.