رمان ایرانی

4 خانه

بعد جاده‌ها جلود چشمش جان گرفتند، گاه خاکی، گاه شاهراه، گاه اتوبان، گاه کوره‌راه، گاه مال‌رو، همه را دیده بود. در بیداری و خواب، در روزها و شب‌هایی که آمدند و رفتند. و حالا پیش چشمش تکرار می‌شد. چه‌طور می‌شد که در لحظه‌ای به خواب می‌رفت؟ بین بیداری و خواب، زمان به آهنگی می‌مانست که ناگهان ریتمش تغییر می‌کرد، غافلگیر می‌شد. آن‌گاه همواره تصویر زنی بود که موهایش را از وسط فرق باز کرده بود...

سمام
9786005317480
۱۳۹۲
۱۳۶ صفحه
۲۸۷ مشاهده
۰ نقل قول