نام اصلی داستان اولی این مجموعه «قایق بی حافظ بود. من آن را «کشتیشکستهها» کردم هم چون داستان به راستی داستان کشتی شکستهها بود، و هم تا نامی جور جهت جمع این داستانها باشد. همه این داستانها درباره کسانی است که کشتی زندگیشان شکسته است هر چند یکی زن سیاهی است بر کنار میسیسیپی، یکی تاتاری است در مرز سیبری، یکی مرد سفیدی است در حاشیه جنگلهای آفریقا، دیگری هم هست جان به شیطان فروخته که اکنون در تقلای بازگرفتن آن است. از آدمها و تقلاهای آدم چیزی جدیتر و چیز به هم آمیختهتر نیست گرچه آدم است که خالق شادی است. لطف و عظمت آدم در این است که در شادی خود درد را حس میکند، و در غم یا شادی امید را میگنجاند یا قدرت انتخاب و تحمل نومیدی را دارد. این قصهها را برای ترجمه انتخاب کردم چون این لطف و عظمت را در آنها دیدم. این قصهها را برای ترجمه انتخاب کردم نیز چون دیدم هنر خلق و ابتکار نویسندگی آنها را برجسته میکند. در ترجمه این قصهها کوشیدهام اگر نتوانم سبک هر کدام را نگاه دارم دست کنم تفاوت آنها را حفظ کنم.