رمان نوجوان

میدگارد (دره طلسم شده)

جنگل تاریک، هنوز با نورهای مرموز، نورانی بود و غیر از صدای تنفس آریا، تنها صدایی که از اطراف به گوش می‌رسید، صدای جیرجیرک‌های بی‌شماری بود که هیچ‌یک به چشم نمی‌آمدند. آریا با تمام توانی که داشت، می‌دوید. هر لحظه احساس می‌کرد دستی از پشت می‌خواهد او را بگیرد. به امید آنکه فعلا از محوطه خطر فاصله گرفته است، چند لحظه توقف کرد تا نفسش جا بیاید که ناگهان احساس کرد به غیر از صدای خودش و جیرجیرک‌ها، صداهای دیگری نیز در فضای اطراف به گوش می‌رسند. تا لحظاتی قبل کاملا مطمئن شده بود که از دسترس قطمیر دور شده است، اما با وجود این صداها افکار ترس‌آور دیگری در ذهنش خودنمایی می‌کردند. افکاری مثل اینکه این جنگل نفرین شده است و یا اینکه جایگاه ارواح است. هنوز چند دقیقه نگذشته بود که حرکتی در بین درختان احساس کرد. چیزی میان درختان در حال تاب خوردن بود. پنهان شدن فایده‌ای نداشت، مسیر تاب خوردن آن چیز عجیب آنقدر طولانی بود که آریا کاملا در زاویه دیدش واقع می‌شد و آریا نیز به طور غیرارادی نمی‌توانست آن را نگاه نکند. یک دختر با موهای خرمایی رنگ فرفری و دامن بلند مشکی روی طناب بسیار بلندی دراز کشیده بود و بدون هیچ حرکت اضافه‌ای در کمال آرامش تاب می‌خورد. تاب به بالاترین نقاط دو درخت سر به فلک کشیده بسته شده بود و بلندی طناب عجیب و غریب آن باعث می‌شد با هر حرکتی که می‌کرد ده‌ها و شاید صدها متر، سوارش را جابجا کند و او در این لحظه مستقیما به چشمان آریا خیره شده بود.

9786006357720
۱۳۹۲
۴۰۸ صفحه
۱۹۸۳ مشاهده
۰ نقل قول