رمان ایرانی

بسترهای خالی

3 بهار از رفتن مروارید می‌گذشت و 3 خزان دیگر هم به سر آمد. درخت کهنسال صنوبری که نام من و مروارید بر سینه‌اش نقش بسته بود زیر تازیانه‌های سوزنده باد و باران پاییز برگ ریزان غم انگیزی را از سر می‌گرفت و من هنوز در انتظار بازگشتن مروارید روزها و شب‌های سختی را با نگرانی و اظطراب می‌گذراندم.

علی
9789641930235
۱۳۹۲
۴۳۲ صفحه
۲۲۲ مشاهده
۰ نقل قول