وقتی زیر درخت کنار، باد بوی سک ماهی شیربت را از سینهکش رودخانه بالا میآورد و در شهر میپیجاند نجیمه قالی کوچک دستباف خودش را زیر درخت کنار میانداخت و موهای لخت سیاهش، پریشان شده روی سینهی ژنرال، مانند یالهای اسبی رام شدنی پخش میشدند.