فردای آن روز صبح اول وقت، شیلا به دنبال مادرم آمد. آنها با جیلبرتو و دوستش در شیرینیفروشی خیابان وینیا قرار ملاقات داشتند و تا قبل از آمدن آنها، مادرم و شیلا چند تا شیرینی خوردند. بالاخره سروکله جیلبرتو که ترک موتور کرووتو نشسته بود، پیدا شد. آن مغازه نبش خیابان قرار داشت. داخلش نقاشها بالای نردبان مشغول رنگکاری بودند.