اوگوستن، پسر حاکم هاردی- لاپیر، برای خواستگاری از دختر حاکم کشور همسایه، آماندین، به سرزمین آنان میرود. اما در سرزمین مارگریت مقدس گم میشود. در باور مردم، هیچکس حق ندارد پا در این سرزمین بگذارد و او گوستن این قانون را شکسته است. آماندین در جستجوی اوگستن، به سرزمین مارگریت مقدس میرود و در آنجا هر دو میفهمند که برای ماموریتی بزرگ برگزیده شدهاند. آنان به زودی درمییابند که سفری پر راز و دور و دراز در پیش دارند.